❤باتــــــــــــــلاق عشــــــق❤
افســـــــــوس به این افسانه ها سَــــرז رـآ روﮮ شـآنـﮧ ﮭـآیتـ مـﮯ گـבֿارم , بگـבֿار همـــﮧ بـבاننـــב , " همـــﮧ چیـــز " زیـر سـَرِِِِِِ مــטּ استـ ... !!! این زندگی بیمارستانی است که در آن هر بیماری... در آرزوی عوض کردن تخت هاست این روزهـــــا سرعتـــ تکثیر نامرد ها از باکتر ها هم بیشتر شده استــــــ!!! دهنم پر از حرفه ولي.... از قديم گفتن : با دهن پر نبايد حرف زد!!! خواستم چشمانت را از پشت بگیرم... اما دیدم طاقته اسم هایی را ک میگویی ندارم... دیگر تمام شد! آرزوهایم را در کوزه گذاشتم و با آبش قرص عصاب میخورم. . . رو بعضیا باید برجسب زد: تست شد.....آدم نیس!!
تا کجا میخواهی بروی ؟!
اینهمه رفتنت چه فایده ای دارد ؟
اصلآ ، ...
به پشت سرت نگاه کن !
این سایه ی تو نیست !
منم که به دنبال تو راه افتاده ام !
مثل بادکنکی به دست کودکی !
هرجا میروی با یک نخ به تو وصلم !
نخ را که قطع کنی ، ...
میــــروم پیش خــــدا !!
امشب در خلوت تنهایی ام آهسته بی تو گریستم .... آخه من موندم کجای زندگی زیباس؟ همه میگن .... ای بغض دیگه چیه اه.
يكشنبه ي غم انگيز تاشب دوام نمي اورم در تاريكي وسايه... تنهايي مرا مي ازارد با چشماني بسته تو از كنارم ميروي.... تو آرميده اي ومن تا صبح منتظر.... سايه هاي مبهمی را ميبينم.... از تو خواهش ميكنم به فرشته ها بگويي كه مرا در اتاقم تنها بگذارند...... sunday gloomy چه بسيار شنبه ها تنها در سايه ها و من امشب خواهم رفت....... چشمانم چون شمعي پر فروغ ميدرخشند دوستانم برايم گريه نكنيد كه مزارم نور باران اس به خانه بازميگردم.....جانم به لب رسيده در سرزمين سايه ها تنها به خواب ميروم..... sunday gloomy
پسر: ضعيفه دلمون برات تنگ شده بود گفتيم بيايم زيارتتون كنيم...
دختر:تو باز گفتي ضعيفه؟...
پسر:خب ...منزل...بگم چطوره؟....
دختر:واي....ازدست تو
پ:باشه ......ببخشيد ويكتوريا خوبه؟
د:اه اصلا باهات قهرم....
پ:باشه بابا تو عزيز مني خوب شد؟آشتي؟..
د:اشتي ....راستي گفتي دلت چي شده بود...؟
پ:دلم....؟اها يكم مي پيچيد!از ديشب تا حالا.....
د:واقعا كه.... از دستش ندین برین ادامه
از هیاهوی وازه ها خسته ام
من سکوتم را از اوراق سپید آموخته ام...آیا سکوت روشن ترین وازه ها نیست؟
همیشه در خلوت مرگ را مجسم دیده ام
آیا مرگ خونسرد ترین وازه ها نیست؟
تا چشم گشودم از چشم زندگی افتادم....
شبی شاید شاید امشب...
زیر نور یک وازه خواهم نشست نام معشوقه ام رابر حواس پنجگانه ام خال خواهم کوفت....
و همزمان پایین آخرین برگ خاطراتم راهم خواهم نوشت....
و....................
پایان. (..")/♥ ♥("..) اولین بار بود ک از سیگار متنفر شدم وقتی لبانت بوی سیگار میداد و من میدانستم تو سیگار نمیکشی! خوبم...باور کنید... اینی که می کشم ، درد نبودنت تو این روزا نیست ؛ یه بیماریه مادرزادیه لاعلاج داریم “هرکی رو میبینیم فکر میکنیم آدمه” دوباره آسمان این دل ابری شده . دوباره این چشمهای خسته بارانی شده . دوباره دلم گرفته است و شعر دلتنگی را برای این دل میخوانم. میخوانم و اشک میریزم ، آنقدر اشک میریزم تا این اشکها تبدیل به گریه شوند. در گوشه ای ، تنهای تنها و خسته از این دنیا . دوباره این دل بهانه میگیرد و درد دلتنگی را در دلم بیشتر میکند. خیلی دلم گرفته است ، مثل همان لحظه ای که آسمان ابری می شود. خیلی دلم گرفته است ، مثل همان لحظه ای که پرنده در قفس اسیر است و با نگاه معصومانه خود به پرنده هایی که در آسمان آزادانه پرواز میکنند چشم دوخته است.
ببار که چتری بر روی دلم نخواه ایمن باشد مرا با خود ببر ... ببار ای باران ... ببار که از بارش تو من شادم ببار که عطر تو را می طلبم ببار که شاید پس از بارش تو به یادش رنگین کمانی در دلم برپا شود ببار و دل عاشق و تب دار مرا اندکی آرامش ببخش ببار که دلم دلتنگ اوست ببار که شاید در صدای دلنشین تو طنین صدای او را بشنوم ببار ای باران . . .
تقصیر من نیستــــــــــــــ... به تــــــــــــــــــو که می رســــــــــــــــم... تب می کنمــــــــــــ، به تــــــــــــــــو که می رســـــــــــــــم... هوس آغوشتـــــــــــــ میسوزاندم، به تــــــــــــــــو که می رســــــــــــــــم... لبــــــــــــــانم از عطشت له له میزنند، به تــــــــــــــــو که میرســـــــــــــــــــم... نگاهم خمـــــــــــــار نگاهت میشود، به تـــــــــــــــــو که میرســـــــــــــم... تقصیر تو نیستـــــــــــــ، نفسهــــــــــــــــایت دیوانه ام میکند ...
بر بالشی که از مرگ پرندگان پر شده اون شادی که با شکستن دل عاشق بدست بیاد ماندگار نیست وقتی دلت تنگه وقتی دلت خونه ,وقتی که دردتو هیچ کس نمیدونه,وقتــــــــــــــــی که عشقت تو پیشت نمیمونه دیگه چه حاصل از دنیــــــــــــای ویرونه؟ دنیــــــــــــــــا ی ویرونه دنیـــــــــــــای ویرونه... تا کی میخوای بازیچه شی؟بری دیوونه بازیچه ی اونیکه دلــــــــــش با دیگرونه تا کی میخوای باشی تا کی تو تنها شی؟ تا کی میخوای دنیاتو بپاشی؟
من درختت میمونم …
واسه اشک چشمات گاه اوج خنده ما گریه است / گاه اوج گریه ما خنده است نگذار؛ نه سیاهی.. نه سکوت .. نه دیوار ... نه سیم خاردار .. و نه حتّی من .. لبخندت را از من بگیرد .. بگذارشیرینی لبخندت تلخی گذشته را بیرنگ کند..
این مقدار بی تفاوتی سرطان زا نیست؟! نقطه ی جوش دقیقا چه تعریفی داشت؟؟؟ وقتی که در تعریف این لحظه ی زندگی : جوابی جز تیغ های شکسته ی وسط حمام ندارم! و خونی که نه بند میاید نه می میراند نه خوب نه بد…
خدایادنیایت..... شهوت سرایی شده برای خودش........نمی خواهی فیلترش کنی؟ عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه : اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم . را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا ...
اگه میتونی جلوی اشکاتو بگیری برو ادامـه! پسر جون میکنی هرزه ای؟؟؟!!! و میری پزشو به دوستات میدی که با اینم اره؟؟؟!!! افتخار میکنی از 10تا کلمت 1000تاش فحشه و احترام گذاشتن به هیچکس رو بلد نیستی؟؟؟!!! که حضور نداشته باشی؟؟؟!!! و دختر واسه بازی دادنه؟؟؟!!! تو یه لحظه با هزار نفری؟؟؟!!! http://www.atishpare90.loxblog.com من در زندان دستانت به فکر خود کشی ام اگر روزی بر سر مزارم آمدی یک وقت حرف این و آن را برایم نیاوری کمی از خودت بگو کمی از عشق تازه ات بگو بگو که بیشتر از من دوستت دارد بگو که دشت شقایق مسافر دیگری هم دارد به شمع نیمه جان مزارم کن سوختنش را ببین بیشتر نگاهش کن با اینکه میداند لحظه ای دیگر می سوزد و میمیرد ولی می جنگد تا نیمه جان به دست باد نمیرد یکی از لذتهایی که دیگه ندارم اینه که تو این هوای سرد… سرما خوردم لحظه به لحظه چِـــکم کنه.. حالمو بپرســـه صد تا دکتر پیشنهاد بده و وقتی خونسردی منو ببینه خودش وقت بگیره و به زور ببرتم… هزار تا خوردنی مفید برام آماده کنه .. … کنارم باشه و نگرانـــــ و بیــدار… وقتی با کابوس از خواب می پرم… …. زندگی را از سر سطر شروع باید کرد رنگ آن بوی بهار است و نگاهش به چمن ، سبز و سبز و زیباست زندگی لحظه آغاز سلام است ، گرم باید کردش، شست آن را زریا وقتی است هر چه می گردم ط گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها حسرت ها را می شمارم و باختن ها وصدای شکستن را ... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم وکدام خواهش را نشنیدم وبه کدام دلتنگی خندیدم که چنین دلتنگــــــــــــــــم
آدمی غــــــرورش را خیلی زیاد . شاید بیشتر از تمـــــــام داشتــه هــــایــش- دوست می دارد حالا ببین اگر خودش، غـــــــرورش را بـــه خـــــاطــــر تـــــو، نادیده بگیرد ، چه قدر دوســتت دارد ! و این را بِفهــــــــــــم آدمیــــــــــزاد ! خیلی سخته آدم کسی رو نداشته باشه…
چه کسی میگوید که من هیچ ندارم…؟ من چیزهای با ارزشی دارم ….! حنجره ای برای بغض … چشمانی برای گریه… لبهایی برای سکوت… ریه هایی برای سیگار… دستهایی برای خالی ماندن… چه کسی میگوید که من هیچ ندارم…؟ من چیزهای با ارزشی دارم ….! حنجره ای برای بغض … چشمانی برای گریه… لبهایی برای سکوت… ریه هایی برای سیگار… دستهایی برای خالی ماندن… پاهایی برای نرفتن…. شبهایی بی ستاره…. پنجره ای به سوی کوچه بن بست… و وجودی بی پاسخ….. پاهایی برای نرفتن…. شبهایی بی ستاره…. پنجره ای به سوی کوچه بن بست… و وجودی بی پاسخ….. خدایا ! دلم باز امشب گرفته بیا تا کمی با تو صحبت کنم بیا تا دل کوچکم را خدایا فقط با تو قسمت کنم خدایا ! بیا پشت آن پنجره که وا می شود رو به سوی دلم بیا،پرده ها را کناری بزن که نورت بتابد به روی دلم نردبانی بسازم و با آن بیایم به شهر فرشته همان شهر دوری که بر سردر آن کسی اسم رمز شما را نوشته که پروانه شعر من جان بگیرد کمی هم به فکر دلم باش مبادا بمیرد که هر شب نفس می کشد در هوایت اگرچه شکسته شبی می فرستم برایت... l تیغ روزگار شاهرگ " کلامم " را چنان بریده ، که سکوتم " بند " نمی آید !
هميشه ميــ گفتی : هيــچکس بــرايــم " تــــو " نميــ شود نميـــ دانم ايـــن " تــــو " کــهـ بود !!؟ مـــن کـــهـ نبودم ، بی شــک ديـــــگر هـــــيچ مـــــزه اي دلچســـــب نـــــخواهـــــد بـــــود مـــــن تـــــمام حــــسّ چـــــشايـــــي ام را روي لـــــبانت جـــــا گذاشـــــتم....
زندگى…!؟
وقتى که هیچ اتفاقى
من و تو را
سر راه هم قرار نمى دهد !!
ادامـــه مطـــلـــب
کاش صدای هق هق گریه ام را باد به تو می رساند…
تا بدانی که بی تو چه می کشم
کاش قاصدک به تو می گفت که در غیاب تو
رودی از اشک به راه انداخته ام….
و کاش پرنده ی سوخته بال عاشق از جانب من
به تو این پیغام را می رساند که:
امید و آرزوهایم بی تو آهسته آهسته
در حال فرو ریختن است...
آدم
فرزند؟
من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت
محل تولد؟
بهشت پاك
زمین خاك
امانت است
روزی چنان بلند كه همسایه خدا،اینك به قدر سایه بختم به روی خاك
حوای خوب و پاك ، قابیل خشمناك ، هابیل زیر خاك
روز جمعه، به گمانم روز عشق
اینك فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه
رنگی به رنگ بارش باران ، كه ببارد ز آسمان
نه آنچنان سبك كه پرم دئر هوای دوست ... نه آ نچنان وزین كه نشینم بر این خاك
نیمی مرا ز خاك ، نیمی دگر خدا
در كار كشت امیدم
خدا
آن هم خدا
یك سیب از درخت وسوسه
همین
تبعید در زمین
حوای آشنا
كمی
كه شوم اسیر خاك
بلی
گاهی فقط خدا
دیگر گلایه نه؟، ولی...
حكمی چنین آن هم یك گناه!!؟
زیاد
تنها خدا
بلی
دو قطره اشك
بلی
تنها كسم خدا
ادامـــه مطـــلـــب
سفید باشد... یا حداقل آبی...
گوش هایم را بگیرم و آرام آرام پیش روم...
دلم یک حس سرد می خواهد...
مثل وقتی که سرت را زیر آب می کنی و همه چیز در کندی زمان
و آبی مکان پیش می رود...
آرام آرام...
دلم آرامش می خواهد...
.♥/. = .█/.
_| |_ ♥ _| |_
اشکها را ریخته ام...غصه ها را خورده ام...
نبودنها را شمرده ام...
تاوان بودنت تو اون روزاست !
احتیـــاجی بـــه تسبیــــح نیستـــــ
♥دستــــانتـــــ ♥ را کـــه بـــه من بـدهـــــی
بـــــا انگشتــانتــــــ "ذکــــر دوستــــــ داشتن" میدهـــَــم
از یه جایی به بعد …
دیگه گریه نمی کنی،فقط بغض همیشگی هست که بهش عادت میکنی.✘
گرفت
ببار که شاید اندکی از داغ این دل سوخته بکاهی
ببار که ویرانه دل من سقفی ندارد که از قطرات سردت
ببار که خانه دلم بسی تشنه و ملتهب است
ببار که شاید اندکی غبار غم را از دل تیره ام بزدایی
ببار و سیلی به پا کن و دل مسکین و گوشه نشین
خدایا ! مرا تنها مگذار که مبادا نگاهم به نگاه بنده ای
از" جنس خاک"
محتاج شود ....!!
نمیتوان خواب پرواز دید
تو تبر هم که بشی و بخوای منو قطع کنی ، آخرش یا دستمال میشم
یا قلم و کاغذ میشم واسه دلتنگیات !
گریه دل را آبیاری میکند / خنده یعنی این که دلها زنده است
زندگی ترکیب شادی با غم است / دوست میدارم من این پیوند را
گرچه میگویند شادی بهتر است / دوست دارم گریه با لبخند را
نه ناراحت می شوم نه میخندم !
سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه
دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو
ادامـــه مطـــلـــب
افتخار
افتخار میکنی هر روز با احساس یه دختربازی میکنی
... ... ...
که همه آویزونتن؟؟؟!!!
افتخار میکنی که هر شب مستی و نوعی از پارتی نبوده
افتخار میکنی که بگی اهل تعهد نیستی
احساس میکنی که خیلی شاخی که
نه عزیز من!!!
اینا افتخار نیست!!!
عقدس,کمبوده.
کافی است شباهنگام کمی از شاه توت های لبانت را
دزدکی نوش جان کنم
تو صبح زنی را می بینی که در زندان دستانت جان داده
یک خودکشی عاشقانه...
یک پایان تراژدیک . . . ..
ادامـــه مطـــلـــب
وقتی تب دارم…می خوابـــــم
به آغـوشش پنــاه ببرم
بگه آرومــــ بــــــاش ..مــــن اینجــــام…
زندگی بازی کودکانه است ، پاک و بی دغدغه، بی آلایش
زندگی آینه سفره هفت سین من است که در آن عید به رنگ عشق است.
زندگی آبی آبی است زلال و شفاف
باید انداخت در آن جسم و شنا باید کرد.
زندگی حوض پر آب و سمن است آبی اش باید کرد.
دست باید زد در آن دستها را پر زگل باید کرد.
لاجرم سیر نباید شد از آن
زندگی پنجره است، از دوسویش می توان او را دید.
شیشه اش جنس صفا هست و نگاهش به نماز
صدق و پاکیزگی و مهر و وفاست
زندگی تسبیح سبز مادر است ، دانه های عشق را باید انداخت در آن
زندگی فانوسی است در نگاه رهگذر ، راه باید پیمود ، سوز باید نوشید.
زندگی صندلی چوبی آن پیر بزرگ است ، که باید بوسید.
زندگی نقاشی است ، رنگ باید کردش
نفس گرم در آن باید کرد
نَــه ديگــر آغـوشـتــ اسـتــ نـَـه دستــانـتــ ، نـَـه لَبــانَـتــ نـَـه چِشــمـ خُمــارتــ
بــا ...
يـكــ فِنجـــانــ سكـــوت تَلــخ ، ............
فــــرو مـــي بـَـــرمـ حِمـــاقَتـــمـ را كـِــه دوستــت داشتـَـــمـ
هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم . ..
نگاهم اما
گاهی حرف می زند
گاهی فریاد می کشد
و من همیشه به دنبال کسی می گردم
که بفهمد یک نگاه خسته چه می خواهد بگوید . . .
چند وقتی است هر چه می گردم
هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم . ..
نگاهم اما
گاهی حرف می زند
گاهی فریاد می کشد
و من همیشه به دنبال کسی می گردم
که بفهمد یک نگاه خسته چه می خواهد بگوید . . .
آدم ها فقط آدم هستند
نه بیشتر و نه کمتر
اگر کمتر از چیزی که هستند نگاهشان کنی
آن ها را شکسته ای
و اگر بیشتر از آن حسابشان کنی
آن ها تو را می شکنند . . .
بین این آدم های آدم
فقط باید عاقلانه زندگی کرد نه
عـــــاشــــقانه . .
دلش لک بزنه که با یکی درد دل کنه ولی هیچکی نباشه…
نتونه به هیچکی اعتماد کنه…
هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکی بگه نتونه,
آخرش برسه به یه بن بست …
تک و تنها با یه دلی که هی مجبورش می کنه اونو خالی کنه …
اما راهی رو نمی بینه سرش روکه بالا می کنه آسمون رو می بینه
به اون هم نمی تونه بگه…
خبری از آسمون هم ندیده
مگه چند بار اشک های شبونش رو پاک کرده…؟!
بهش محل هم نداده
تا رفته گریه کنه زود تر از اون بساط گریه اش رو پهن کرده تا کم نیاره …
خیلی سخته ادم خودش رو به تنهایی خوش کنه اما دلی داشته باشه که مدام از تنهایی بناله…
خدایا! کمک کن به من
خدایا! کمک کن
خدایا! دلم را
яima |